کوچه های سردرگمی...
کوچه های سردرگمی من رو به بن بست میروند.
زمان در حال گذر است.
روزهایم چه زود خود را به شب می بازند.
باز هم من می مانم و تاریکی.
در جستجوی هیچ و پوچ در کنار پنجره خیالم می ایستم و تا می توانم خیال می بافم شاید که شب سپری شود.
دیگر در میان رؤیاهایم گم شده ام نمی دانم امشب چه خیالی ببافم.
دیگر چگونه ذهنم را به تصویر سازی بگمارم.
امشب را با چه داستان ساختگیی به خواب بروم.....
فرستنده:89161111
نظرات شما عزیزان:
|